-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 03:43
خرامان به خرابات آمده برای خرده حساب درد این درخت درباری به درک دروازه بان هم دروغ می گوید دشواری دشنه ها در من دک کردم از دکان دلباختگی هایم کاسب این محل هم بلد است عاشق شود شاعر شود ولی هیچ کس کاشف واژه نیست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 01:25
راننده رجال ذهنی خیابان صمیمیت صندلی در هاله ای از ابهام تمام مشاهیر جهان در کشف سیب جا مانده اند در خواب های نیوتن این سبب باعث به وجود آمدن هرج و مرج در دریچه های قلب شود و اگر به سراغ چای ÷ونه بروید حتما سردرد می گیرید من می گویم یکی از علایم اشاعه دموکراسی سردرد های میگرنی در ایران است باور نمی کنید این هم روزنامه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 00:57
بی محابا در گیر بادم و دربه در هایم را درو می کنم حالا تا وقت داری بجنب تو می توانی گونی گونی گورستان هایم را بگویی دوشیزه هم دوشنبه به صرافت افتاد تلفنی تکیه زند به سه شنبه های مه آلودم که تصنیف می خوانند برای مردگانم بی پرنده بی گلو بی تو بی من بدون واژه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 00:28
ویژه نامه نوروز ۸۸ نشریه ی الکترونیکی ِ امضا منتشر شد : http://emzaa.ir/news.php
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 22:50
تو را مشغول گم کردن برای خوابمان بودم یا خسته می کرد فصل زیر بغل مادرم تیر ماه چندین سال پیش زایمان کرد و من به دنیا آمدم روبروی ماه و آب در جلوه ی کمرنگ خورشید نمی دانم شاید حدیث دیگری دارد این درد و من هنوز به دنیا نیامده ام
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 04:01
نیاز به یک کلمه دارم کلمه ای که مرا از روی زمین بردارد من مثل ساعتی مریضم و به دقت درد می کشم سکوت تانکی است که بر زمین فکرهایم می چرخد و علامت می گذارد از روی همین علامت ها دکتر نقشه ی جغرافیایی روحم را روی میز می کشد و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد : - چه چاله های عمیقی ! ناگهان نقشه نفس می کشد میز تکان می خورد و...
-
شهرام شیدایی
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1387 18:10
نیاز به یک کلمه دارم کلمه ای که مرا از روی زمین بر دارد شنیده ام کهشهرام شیدایی در بیمارستان بستری است شهرام را من با شعرهایش می شناسم خودش را از نزدیک ندیده ام و البته تعریف هایش را از آیدین مسننعزیز. شعرهای شیدایی حال و هوای خاص خود را دارد . امیدوارم شهرام عزیز هرچه زودتر بهبود یابد و زندگی کردن را و سرودن را با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1387 17:35
بردرختان سپری می شوم بر شاخه هایی که بادها بر آنها وزیده بر تمام بدنه یشان دستهایم ریشه هایی برای از دست دادن لحظات و تو در دوردست ها می نگری درختانی را که من خواهم کاشت نگاه کن جنگل در مه فرو رفته و سرودهایم را غمی فرا گرفته تو تمام آن چیزی هستی که در ذهنم تشکیل می شود آتش گرفت آن چیزی را که نگاه می کردی در عبور از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 01:29
تنها یک ستاره نگاهی به دوردست ها حشره ی ریز تنهایی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 01:26
نشسته نگاهی کهنه و لبریز آری یکی مرده است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 01:21
نجواها و گام های سریع غر زدن های تند تند و عصبی جیرینگ جیرینگ تخته های زیر پایم و این ناگزیر مدفون شده ی مشکوک در درونم حتابه ازدحام سوسک ها و موش های پشت دیوار گز می کند دقیقه های ِ آبستن برهنگی ِ هویت ِ مغشوشم این پاشیدگی در ارتفاع ِ گیج اندامم را هم تو مثل ترک شب در گیسوانت همیشه این معصومیتی که توی چشمهایت ورجه و...
-
شعری از من در نشریه الکترونیکی گاف
جمعه 17 آبانماه سال 1387 02:32
شعری از من با شروع" تورا با خود می برم " در نشریه ی ادبی گاف http://www.gaaf.ir/content/view/120/1/
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1387 00:49
امضا با خبرها و نوشته هایی جدید
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1387 00:35
-
آخرین شعرم در حال حاضر
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 00:47
آخرین شعرم در حال حاضر اتاقی برهنه در شب فریادهایم در سینه و من با چهره ی تو در کوچه قدم می زنم تا تن عقده ای خیابان و شب بی خواب می شود از واژه ی مرگ
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 00:24
وبلاگ تازه های ادبی لطف کردند وبلاگ و شعرم مرا معرفی کرده اند البته به عنوان زیرمجمعه طنز باز متشکرم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 00:08
شعری از من در سایت امضا که برای خوان دنش اینجا را کلیک کنید
-
شعر جدید
شنبه 22 تیرماه سال 1387 05:50
آخرین شعرم را که تقدیم تمام تحمل های همسرم می کنم شب اندکی سرد است زمان بی من می گذرد بی تابی این لحظه را من می میرم تو شک می کنی شک می کنی به تنهایی ام به بیکاری ام به اینکه دارم بی قواره رشد می کنم در شعر و عاشقانه می سازم تو را و دخترم جای تو را می گیرد ۲۱/۴/۸۷
-
مولوی مال ترکیه است
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 03:02
مولوی مال ترکیه است این جمله ای ست که نمی شود به سادگی از کنارش گذشت و دست روی دست گذاشت نه تنها مولوی بلکه رودکی و ناصرخسرو و دهلوی و نظامی و خیلی کسان بزرگوار دیگر چه شاعر و چه نویسنده و دانشمند و فیلسوف باشد به هر حال ما باید آنقدر به فرهنگ خود بها بدهیم که ترکیه نیاید مولوی را ازان خود کند. ایران و ایرانی چه بدش...
-
بدرود منصور عزیز بدرود
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 05:34
منصور بنی مجیدی هم رفت و خاطرات شعرهایش را برایمان گذاشت هرچند که متاسفانه آشنایی با هم نداشتیم ولی شاعر بود و خوب شعر می گفت . بنی مجیدی شاعری بود که هوای جوانان را داشت دیروز فریاد شیری حرف جالبی زد درباره شاعران آستارایی و آن اینکه شاعران آستارا چه در حضور یکدیگر چه در غیابشان باهمدیگرند حداقلش زیر آب همدیگر را نمی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 01:37
این وبلاگ از این به بعد به عنوان وبلاگ ادبی من می باشد و وبلاگی دارم به نام http://farhad51.javanblog.com فرهاد که به نوشته های سیاسی و عمومی ام اختصاص دارد
-
۳و۴و۵و۶
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1387 01:46
3 خاطره ای درونی در نام من لو رفتن تاریخ تولد با تماسی از تو عکسی هم از زادگاهم با میخک زده ام بر دیوار اگر از شکل ظاهری ام بگویم اسطوره ی چشم های معشوقه می پرد از دستم دماغم :اصلا دماغ کی زیباست که من دومی اش باشم معمولا آدم از چشمهای یک نفر می فهمد چند مرده حلاج است ولی من همیشه بر عکس این قاعده رفتار می کنم حتا...
-
پدرسوختگی هایم
جمعه 24 خردادماه سال 1387 23:38
پدرسوختگی هایم خب اصلامن فدای غولت بشوم عزیزم می شود این تن لندهورت را از کنارم بیرون پرت کنی یا اینکه خودت مرا بپیچ لای این پتوی چند طبقه خب تازه می فهمم تمام چیزهایی که به اسم من می کاشتی توی باغچه مین هایی بودند فقط به اندازه کدو تنبل 6/11/79 پدرسوختگی هایم _ فرهاد قلی زاده 1 خب اصلامن فدای غولت بشوم عزیزم می شود...
-
در این به تاخیر انداختن مرگ
جمعه 24 خردادماه سال 1387 04:59
در این به تاخیر انداختن مرگ مقدمه این داستان ها نه آن چیزهایی هستند که باید بنویسم شاید چیزهایی که در هر حال نوشته شده اند و گریزی از این نیست که نوشتن یک نوع تن دادن به چیزی است که ناگزیر از پذیرش آن هستیم و لحظاتی که در آن به سر می بریم ، نوشتن با دو چیز رابطه ی تنگاتنگی دارد اول مرگ و دیگری زمان که هر دو اینها با...
-
شعر کوتاه
سهشنبه 14 خردادماه سال 1387 02:56
99 از غصه روده بر شدم زیر درخت گردو 00/13 100 شاد اما سبک پرنده روی آهن 10/13 101 پرنده روی آهن باز به آواز خودش گوش می دهد 20/13 102 در این گیرودار عمیق به تو می اندیشم ظهر 103 آغشته به باد طوفانی که در راه است 104 نرم ولی محکم به سوی تو می آیم 105 می اندیشی در درون من ولی زنگ می خورد
-
شعر های ترکی
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 01:18
این هم یک سری شعر ترکی 1 اوتون باشیندا هوردیم ساجلاری پارلاخ گوزلریم قان قوسدی ده رینه ن سو ایچدیم یانقودان ددی خوش گلیبدی گینه باهار 1 اوتون باشیندا هوردیم ساجلاری پارلاخ گوزلریم قان قوسدی ده رینه ن سو ایچدیم یانقودان ددی خوش گلیبدی گینه باهار 2 نه قه در دوروم اولدی ماراقلی ، کِرچه ک یینه مه ن چاغداشلیقیمی ایتیردیم 3...
-
۱۶
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 01:15
16 زنگ زده بود خانه نبودم، فقط خواسته بود به من بگوید که پدرت مرده ، سکته کرده ، برده اند بیمارستان ، تا بیمارستان دوام نیاورده ، نصف شب هم که رسیدم خانه ، هم اتاقی ام کلی مقدمه چینی کرده بود ، مثل اینکه بعد از شنیدن خبر وقتش را گذاشته بود که طوری به من بگوید تا پس نیفتم ، هول برش داشته بود ، همیشه اینطوری ست ، از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 22:56
من و احترام گذاشتن به تمامیت ارضی یک وجب روغن روی ترام گذاشتن به تمامیت ارضی یک وجب روغن روی فرهاد قلی زاده جای خالی که مثلاً مقدمه شد ما در زندگی های خود و با لحظه های خود به سر می بریم و شعر جسارتی برای زندگی خودم داشتن و جراتی برای زیستن در این جسارت ها ست. پرویی بی حد یک مورچه وقتی که قرار است لاشه ملخی را با خود...
-
هی پسر
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 22:54
(هی پسر! این اصلا حالش خوب نیست) این هم باقی من (هی پسر! این اصلا حالش خوب نیست) 1 چرا که خو کردن من به باران شاید هم ماه خود نمی داند کجا ریختی که سر بر آوردی اشتباه یک همیشه پرنده را دور زدن در یک میدان بزرگ عبوری خطرناک از ناگهانی ریلها صدوهشتاد درجه سمت خودم و تا خوابهای دنباله دارت پرت شوم خب دیدی که می رسی به...
-
پدرسوختگی هایم
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 04:12
پدرسوختگی هایم _ فرهاد قلی زاده پدرسوختگی هایم _ فرهاد قلی زاده 1 خب اصلامن فدای غولت بشوم عزیزم می شود این تن لندهورت را از کنارم بیرون پرت کنی یا اینکه خودت مرا بپیچ لای این پتوی چند طبقه خب تازه می فهمم تمام چیزهایی که به اسم من می کاشتی توی باغچه مین هایی بودند فقط به اندازه کدو تنبل 6/11/79 2 چشمهایت انگار خواب...