شیرین

ادبی ُ

شیرین

ادبی ُ

شعر جدید

آخرین شعرم را که تقدیم تمام تحمل های همسرم می کنم

 

شب اندکی سرد است

زمان بی من می گذرد

بی تابی این لحظه را من می میرم

تو

شک می کنی

شک می کنی به تنهایی ام

به بیکاری ام

به اینکه دارم بی قواره رشد می کنم در شعر

و عاشقانه می سازم تو را

و دخترم جای تو را می گیرد

                                       ۲۱/۴/۸۷

مولوی مال ترکیه است

مولوی مال ترکیه است

این جمله ای ست که نمی شود به سادگی از کنارش گذشت و دست روی دست گذاشت نه تنها مولوی بلکه رودکی و ناصرخسرو و دهلوی و نظامی و خیلی کسان بزرگوار دیگر چه شاعر و چه نویسنده و دانشمند و فیلسوف باشد به هر حال ما باید آنقدر به فرهنگ خود بها بدهیم که ترکیه نیاید مولوی را ازان خود کند.

ایران و ایرانی چه بدش چه خوبش مال ماست مال ایران و ایرانی ، ایران نه با جغرافیای کنونی اش بل ایران با جغرافیای تاریخی اش . ایران تاریخی فراتر و پربارتر از ایران کنونی ست وسیعتر و درخشان تر و من امیدوارم مسئولان به این امر بهای بیشتری بدهند و روزی نرسد که سنایی و ناصرخسرو و نظامی و رودکی از دستمان برود . ما به عنوان  پرچمدار ایران تاریخی و همچنین مالک اصلی ایران تاریخی شاعران و دانشمندان ایرانی را به گونه ای به دنیا بشناسانیم که هیچ کسی این حق را به خود ندهد که بگوید فلانی مال من است . در ثانی ما با شناساندن شاعران و دانشمندان ایرانی با نام ایرانی به جهانیان این امکان را برای جهانیان به وجود میر آوریم که ایران و ایرانی را بهتر بشناسند و هم اینکه فرهنگ معاصر امروز را هم در دید آنان قرار می دهیم چیزی که ادبیات و هنر معاصر به شدت بدان نیاز دارد

بدرود منصور عزیز بدرود

منصور بنی مجیدی هم رفت و خاطرات شعرهایش را برایمان گذاشت هرچند که متاسفانه آشنایی با هم نداشتیم ولی شاعر بود و خوب شعر می گفت .

بنی مجیدی شاعری بود که هوای جوانان را داشت دیروز فریاد شیری حرف جالبی زد درباره شاعران آستارایی و آن اینکه شاعران آستارا چه در حضور یکدیگر چه در غیابشان باهمدیگرند حداقلش زیر آب همدیگر را نمی زنند و پشت سر هم بد و بیراه نمی گویند و من مطمئنم این نوع برخورد شاعران آستارا متاثر از رفتارهای بنی مجیدی است روحش شاد و اندیشه هایش فرا راه دیگران و رفتارش سازنده .

برای من تاسف انگیز است که بعد از مرگ بنی مجیدی درباره اش می نویسم من خود آستارایی و متاسفانه با هیچ یک از شاعران آستارایی مراوده ای یا مکاتبه ای ندارم بنی مجیدی را هم در اعوان جوانی که تازه شروع کرده بودم به صورت جدی پرداختن به ادبیات و به ویژه شعر در جلسات نقد و بررسی و شعر خوانی که در محل ارشاد آستارا برگزار می شد دیدم من یکبار فقط در این جلسات شرکت کردم و چون محل تحصیل منتقل شد به تالش به جلسات تالش می رفتم که فرجی برایم حاصل نشد چرا که نه تنها شاعران انجمن تالش شدیداْ تحت تاثیر فضای شعرهای سپهری بودند و من می خواستم کسی دیگری نباشم و جالب اینکه وزن و فضای شعر سپهری را فضای غالب و عمومی می دانستند و پرداختن به این فضا را ضروری می دانستند و ارشاد هم حمایت می کرد که در پی مخالفت های من و علیرضا زارعی با احترام به نیامدنمان رضایت دادند هرچند که من بیشتر از چند جلسه شرکت نکردم .

 غرض اینکه بنی مجیدی فضایی در آستارا به وجود آورد که جوانان آستارایی بتوانند رشد کنند و درجا که چه عرض کنم به عقب برنگردند .

 خداحافظ بنی مجیدی و زیستنی در شعر ولی پنهانی و خاک آلوده

بدرود منصور عزیز بدرود