شیرین

ادبی ُ

شیرین

ادبی ُ

خرامان به خرابات آمده برای خرده حساب  

درد این درخت درباری به درک 

دروازه بان هم دروغ می گوید 

دشواری دشنه ها در من 

دک کردم از دکان دلباختگی هایم 

کاسب این محل هم بلد است عاشق شود 

شاعر شود 

ولی هیچ کس کاشف واژه نیست

راننده رجال ذهنی خیابان 

صمیمیت صندلی در هاله ای از ابهام 

تمام مشاهیر جهان در کشف سیب جا مانده اند در خواب های نیوتن 

 این سبب باعث به وجود آمدن هرج و مرج در دریچه های قلب شود  

و اگر به سراغ چای ÷ونه بروید 

حتما سردرد می گیرید  

من می گویم یکی از علایم اشاعه دموکراسی سردرد های میگرنی در ایران است 

باور نمی کنید این هم روزنامه اش 

بی محابا در گیر بادم 

و دربه در هایم را درو می کنم حالا 

تا وقت داری بجنب  

تو می توانی گونی گونی گورستان هایم را بگویی 

دوشیزه هم دوشنبه به صرافت افتاد 

تلفنی تکیه زند به سه شنبه های مه آلودم   

که تصنیف می خوانند برای مردگانم  

بی پرنده    بی گلو    

بی تو     بی من 

    بدون واژه