تو را مشغول گم کردن برای خوابمان بودم
یا خسته می کرد فصل زیر بغل مادرم
تیر ماه چندین سال پیش زایمان کرد
و من به دنیا آمدم
روبروی ماه و آب
در جلوه ی کمرنگ خورشید
نمی دانم شاید حدیث دیگری دارد این درد
و من هنوز به دنیا نیامده ام
نیاز به یک کلمه دارم
کلمه ای که مرا از روی زمین بردارد
من مثل ساعتی مریضم
و به دقت درد می کشم
سکوت تانکی است
که بر زمین فکرهایم می چرخد و
علامت می گذارد
از روی همین علامت ها دکتر
نقشه ی جغرافیایی روحم را روی میز می کشد
و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد :
- چه چاله های عمیقی !
ناگهان نقشه نفس می کشد
میز تکان می خورد
و دکتر فریاد : جنگ جهانی ...
خلوت پارک
پیرمردی آرام روی نیمکت کنارم می نشیند
بی مقدمه : یک نفر جاسوس
- سرش را به این طرف و آن طرف –
یک نفر جاسوس به خواب هایم وارد شده
کلاغی از روی درخت مثل یک سنگ پایین می آید
می نشید بر شانه اش
و در گوشش با صدای آدم داد می کشد :
- احمق ! باز که تو حرف زدی .
چیزی دیوانه ها را گاز می گیرد
و تماشاچی ها کف می زنند .
نیچه گوشه ای در گوش کسی زمزمه می کرد :
- من راننده ی یک تانکم .
شهرام شیدایی متولد سال 1346 است
از آثارش به این موارد میتوان اشاره کرد:
«آتشی برای آتشی دیگر»، مجموعهی شعر (1373)،
«آدمها روی پل»، منتخب شعرهای ویسوا شیمبورسکا، ترجمه به همراه مارک اسموژنسکی و چوکا چکاد (1376)
«شاید دیگر نتوانم بگویم»، ترجمهی شعرهای صالح عطایی (بلکه داها دئینمهدیم) به همراه چوکا چکاد
(1376)،
"ثبت نام از کسانی که سوار کشتی نشدهاند" مجموعهی داستان از هشت نویسندهی ایرانی، گردآوری (1379)
«پناهندهها را بیرون میکنند»، مجموعهی داستان (1379)
"خندیدن در خانهای که میسوخت"، مجموعهی شعر (1379)،
«رنگ قایقها مال شما»، ترجمهی مجموعهی آثار اورهان ولی (1383)
و حالا در بستر بیمارستان دعاگویش باشید