99
از غصه
روده بر شدم
زیر درخت گردو
00/13
100
شاد
اما سبک
پرنده روی آهن
10/13
101
پرنده روی آهن
باز
به آواز خودش گوش می دهد
20/13
102
در این گیرودار
عمیق
به تو می اندیشم
ظهر
103
آغشته به باد
طوفانی که
در راه است
104
نرم
ولی محکم
به سوی تو می آیم
105
می اندیشی
در درون من
ولی زنگ می خورد
این هم یک سری شعر ترکی
1
اوتون باشیندا هوردیم ساجلاری
پارلاخ گوزلریم قان قوسدی ده رینه ن
سو ایچدیم یانقودان
ددی خوش گلیبدی
گینه باهار
ادامه مطلب ...
16
زنگ زده بود خانه نبودم، فقط خواسته بود به من بگوید که پدرت مرده ، سکته کرده ، برده اند بیمارستان ، تا بیمارستان دوام نیاورده ، نصف شب هم که رسیدم خانه ، هم اتاقی ام کلی مقدمه چینی کرده بود ، مثل اینکه بعد از شنیدن خبر وقتش را گذاشته بود که طوری به من بگوید تا پس نیفتم ، هول برش داشته بود ، همیشه اینطوری ست ، از وقتی که می شناسمش ، شلوار پارچه ای مشکی می پوشد ، برخلاف عملکرد ضعیفش در مسائل عاطفی ، در بحث های جدی و فلسفی خونسرد است ، شمرده حرف می زند ، مثل کسی که می خواهد از کم و زیاد بودن پولهایش اطمینان حاصل کند ، هی می شمارد ، این شمارشگری اش صادقانه و منطقی ست بدون اینکه شنونده را دست پایین بگیرد ، علاقه ای خاص هم به ادبیات سبک خراسانی داشت
مِن مِن می کند می گوید مرگ اتفاق عجیب و غریبی نیست که شوکه شویم ، هر روز خدا که بگیری باهاش روبروییم ، داد می زند : تو حالیت نیست ، می گویم: حالیمه ولی اونقدر اتفاق می افته که چیزی معمولیه ، کلیشه شده
آرام تر می شود : کلیشه ای غم انگیز
فکر می کنم ولی اول جمله اش را پیش خودم مزمزه می کنم ، در لابلای مِن مِن کردن ها و هول و ولاهایش کمی تا قسمتی از جملاتش را می خورد ، به قرمزی می زند ، همین حالا متوجه شدم : باشه من هم عدم حضور یکی برام سخته
می پرد وسط حرفم ، عادت ندارد : تو دیگه خیلی شلی
قهرالود است ولی می خواهم قانعش کنم : ببین چیزی که چه بخواهیم چه نخواهیم اتفاق می افتد غم خوردنش چه فایده ای دارد ، چیزی که ناچار به قبولشیم چه توفیری می کند که غصه اش را بخورم ، وضع بهتر از اینکه هست بهتر نمی شه ، بشه هم آخرش یقه ی آدم را می گیره
در این یک ربع نمی دانم چند سیگار را تلف کرد ولی اگر همینطور ادامه دهد سیگارهایش تمام می شود و هجوم می آورد به سیگارمن : چیزی قرار نیست در این جور مواقع برای آدم راست و ریس بشه
به فکر می رود ، دوباره می نشیند روی مبل ، برمی خیزد ، می رود به طرف آشپزخانه ، می گویم : نشستی فکر کردی که بری چایی بریزی
برنمی گردد ولی می گوید : آره
چایی که می ریزد : یعنی ...... شاید ..... بابات ....... ب م ی ر د ...... چکارمی کنی
- هیچ خداحافظ
چایی می آورد : پس ...... مرده ..... مرده .... مرده مرده مرده مرده مرده
افتادم از کجا هنوز نمی دانم